تغییر سبک ها و الگوهای زندگی دینی و اجتماعی / چرا جلسات مکرر شرکت ها نتیجه نمی دهد؟ / چرا کسی دغدغه کاهش وزن همسران ناصرالدین شاه را نداشت؟
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۳۲۲۰۰
گروه اندیشه: در سیستم های بسته، طرح مساله به راحتی امکانپذیر نیست. دستگاه ها اغلب با بوق و کرنا، شبه مساله ای را به جای مساله اصلی مطرح و مردم را سرگردان می کنند، و در نهایت به جای آن که خود جزو محور حل مساله باشند، جزو مساله اصلی می شوند. زیرا با طرح شبه مساله ها اجازه نمی دهند مردم نگاهشان به سوی مساله اصلی رهنمون شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یک سال پیش همکاری آمد و گفت: آقای فاضلی شما جامعه شناس هستید، بگویید من چه کنم؟ گفتم چه شده است؟ گفت: دختر من لاک می زند و نماز می خواند. هرچه به او می گوییم که لاک زدن با نماز خواندن با هم نمی شود، او می گوید ما کردیم و شد. به او گفتم ولش کن کاری با ایشان نمی شود کرد. جهان تغییر کرده است. او پیچیده و شما نپیچیده اید. (مساله عوض شده است)
در اوج ناآرامی ها به کارخانه ای برای سخرانی دعوت شده بودم و با کارمندها و کارگرها صحبت می کردم. موضوع صحبت ام مهاجرت بود. ناگهان یکی از افراد کارخانه به من گفت آقای فاضلی نمی دانید این داستان زن، زندگی، آزادی، ما را بیچاره کرده است. از او پرسیدم که لیدر این جریان در این کارخانه کیست؟ کسی را صدا کرد، دیدم خانمی کاملا محجبه و کاملا دیندار دارد به سوی ما می آید. به من گفت لیدرش این خانم است. این خانم می گفت که از حقوق معترضان حمایت می کند. بنابراین الگوهای دینداری تغییر کرده است.
سوال آغازین بحث و جواب های شکست خورده
حالا سوال این است: اگر مساله این ها است؛ تغییرات ارزشی نسل ها، پیدایش جنبش های اجتماعی جدید بر محور هویت ، نابرابری و تبعیض ساختاری علیه زنان، جهانی شدن و تماس های فرهنگی، ادراک متحول شده از مفهوم جنسیت، تغییرات در سبک زندگی، تقریبا مسطح شدن روابط قدرت جنسی، تغییر الگوهای معنای دینداری، چه نسبتی باید بین این مساله با راه حل ها وجود داشته باشد؟
آیا معرفی به روانپزشک، چاره ساز است؟ مساله ها چه هستند؟ اغلب تصور می کنیم مساله را میشناسیم، با تصور شناخت مساله، بر راه حل ها متمرکز می شویم، حتی تصور می کنیم راه حل ها را هم می دانیم، انباری از راه حل های آزموده شده داریم: مورد اول: ورزش، رژیم غذایی، قرص چربی سوز، جراحی. مورد دوم: معرفی به روانپزشک، حبس، جریمه نقدی، ممنوع الخروج، ممنوع الکار. در نهایت هرچند سال یک بار می فهمیم (حتی اگر اذعان نکنیم) که همه راه حل های ما شکست خورده اند.
بنابراین باید بپرسیم معرفی کردن به روانپزشک تغییرات ارزشی یا افقی شدن روابط قدرت را حل می کند؟ حال اگر فرد مذکور را حبس کنیم، آیا احساس نابرابری و تبعیض ساختاری اش حل می شود؟ اگر ممنوع الخروجش کنیم، می فهمد که خیلی دنیای عادلانه ای است؟ ممنوع الکارش کنیم چه خواهد شد؟
مساله و شبه مساله
به عبارتی، شما گیر یک عده راه حل فروش افتاده اید که اساسا نمی پرسند مساله ات چیست؟ بلکه تنها راه حل هایشان را ارائه می کنند. بدون آن که مسئولیت اش را برعهده بگیرند. از جمله کسی دستور داده، گشت ارشاد برگردد، اما از هر کسی سوال می شود، می گویند ما دستور نداده ایم. در حالی که مساله زمانی مساله است که کسی آن را برعهده بگیرد و از حل کردن آن احساس رضایت و غرور کند. همچنین اگر کسی مساله آب در ایران را حل کند، قهرمان ملی می شود. بنابراین ویژگی مساله این است که کسی حاضر است صاحب آن مساله شود. برخی موضوعات را کسی حاضر نیست صاحب آن بشود. اگر موضوعی را شما فکر می کنید مساله است، اما کسی صاحب آن نمی شود، بنابراین، مورد مذکور مساله نیست. بلکه موضوع مذکور، دغدغه و ذهنیت است.
زنان ناصرالدین شاه: چرا کسی دغدغه «مساله» وزن همسران ناصرالدین شاه را نداشت؟برای مثال هیچ کسی در عصر ناصرالدین شاه صاحب مساله کاهش وزن همسران ناصرالدین شاه نمی شد. بنابراین برخی یک مشکل، دغدغه یا ذهنیت آزار دهنده برای کسانی را، هرچند محدود، به عنوان مساله جا می زنند. مساله و حل آن، رفتن از وضع موجود به وضع مطلوب است، یعنی با توضیح، اگر مساله حل شد، از وضع حاضر به وضع جدید می رسیم. برای مثال اگر کسی مساله آب ایران را حل کند، زمین دچار فرونشست نمی شود ضمن این در تابستان ها تنش آبی در 600 شهر نیز حل می شود. اگر خدایی ناکرده زلزله 8.7 دهم ریشتری در تهران بیاید ، احتمالا میلیون ها نفر کشته می شوند. اگر موفق شویم 10 درصد مشکل زلزله تهران را حل کنیم، یعنی 870 هزار نفر، کشته کمتر خواهیم داشت. پس می توان هم پرچم اش را به دست گرفت، هم می توان با کسی که صاحب این مساله می شود، بر سر آن اجماع کنیم.
بنابراین یک مشکل گاهی اوقات concern (عامل نگرانی)عده ای است. و آن عده اگر در فرآیند اجتماعی نمی توانند به اجماع برسند، به احتمال بسیار زیاد، یک عده راه حل فروش وجود دارند، که می خواهند یک concern را تبدیل به یک مساله کنند. در زندگی شخصی افراد، تا زندگی جمعی آنان ممکن است این اتفاق رخ بدهد. باید مراقب باشیم، گیر راه حل فروش ها نیفتیم. زیرا طرح مساله، مهمتر از دادن راه حل است. حل مساله، با دادن راه حل متفاوت است؛ شما گاه راه حل می دهید و به نتیجه نمی رسد. ولی قبل از این که راه حل بخرید، مساله تان را باید بشکافید.
همین یک مساله را اگر در حکمرانی، زندگی شخصی ، شرکت ها، و محل کار، تعریف بکنید، کلی اتفاقات خوب رخ می دهد.حتما شنیده اید که می گویند چرا در شرکت ها جلسات به هیچ نتیجه ای نمی رسد. راه حل فروشی می گوید این موضوع به دلیل فقدان اتوماسیون است؛ 250 میلیون هزینه راه اندازی اتوماسیون می کنند، بعد مشاهده می کنند هیچ اتفاقی رخ نداد. زیرا راه حل فروش به خوبی می داند چگونه اتوماسیون خود را به فروش برساند.
بیشتر بخوانید:
مقاومت مردم برای تغییر سیاستها
محمد فاضلی: مجازات مفسدان اقتصادی ، فساد را از بین نمی برد؛ شاید فقط افکار عمومی را التیام ببخشد
دولت رئیسی را پاسخگو کنیم
216216
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1855625منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: محمد فاضلی سبک زندگی توسعه پایدار توسعه علمی ناصرالدین شاه راه حل فروش مساله اصلی راه حل ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۳۲۲۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۴ دهه زندگی مهدی نصیری؛ از کیهان تا بیبیسی /با من از تغییر سخن نگو...
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، «تو بااستعداد هستی ولی مواظب باش گرفتار جریانهای سیاسی نشوی»؛ آن روزی که محمد غرضی در حاشیه یک نماز جمعه در اواخر دهه ۷۰ این جمله را به مهدی نصیری گفت، شاید تصور نمیکرد مخاطبش روزی آهنگ «تاجزاده تا شاهزاده» را بنوازد؛ کسی که روزگاری نظرات تند و تیزی در آن سوی بام داشت.
افراطی دیروز یا افراطی امروز؟برخی از نصیری به عنوان «افراطی دیروز» یاد میکنند و برخی هم با عنوان «افراطی امروز»؛ مدیرمسئول اسبق روزنامه کیهان، که چند سال است از چهرههای منتقد نظام و مقامات ارشد آن شده است.
سخنان او و نواختن آهنگ «تاجزاده تا شاهزاده» در گفتوگو با بیبیسی فارسی باعث شده تا برخی به او بتازند و برخی دیگر از آن استقبال کنند؛ سخنانی که انگار محافظهکاران تندرو منتظرش بودند تا بتوانند از این راه آتش خود را بر سر اصلاحطلبان بریزند و بگویند که این حرف دل آنهاست که از زبان نصیری بیان میشود؛ حال آنکه اصلاحطلبان همانهایی هستند که در دهه ۶۰ تا حدی با نصیری قرابت فکری داشتند اما در دهههای ۷۰ و ۸۰ او تندترین حملات را نسبت به آنها داشت.
موعد انتقام رسید؟شاید از همین بابت باشد که حالا نوبت تلافی اصلاحطلبان است و بابت «تاجزاده تا شاهزاده» به سختی به او میتازند؛ تا هم انتقام آن سالها را گرفته باشند و هم دست اخوت به سمت نظام دراز کرده باشند تا بگویند ما آنچه که نصیری میگوید، نیستیم.
مسیر مهدی نصیری به کیهان افتادمهدی نصیری متولد ۱۳۴۲ در دامغان است. پدری مازندرانی و مادری دامغانی دارد؛ از همین بابت پسوند «لَلَردی» که نام یک روستا در مازندران است، نام خانوادگی «نصیری» را کامل میکند.
۱۳ سالگی راهی حوزه علمیهای شد که پدرش مدیریت آنجا را بر عهده داشت. پدر او از روحانیون سرشناس دامغان بوده و در بین روحانیون سری در سرها داشته است. تا ۱۶ سالگی یعنی ۱۳۵۸ در حوزه علمیه دامغان، مقدمات و ادبیات را خواند و بعد از انقلاب برای ادامه تحصیل در علوم دینی به قم رفت و در آنجا ماندگار شد.
اسفند ۱۳۶۴ وقتی آیتالله شاهچراغی در سانحه هوایی به «شهادت» رسید، مهدی نصیری به سبب آشنایی خانوادگی با شاهچراغی، برای چهلم او مقالهای در ویژهنامه کیهان نوشت. آن زمان محمد خاتمی، به عنوان نماینده ولی فقیه در این موسسه، فعالیت داشت.
پس از این مقاله، به قول خودش به عنوان «نماینده فرهنگی موسسه کیهان در قم» حضور داشت. او یک سال را در همین وضعیت گذراند تا سال ۱۳۶۶ که برای کار در کیهان، به تهران دعوت شد. بعد از آن به گفته خودش، «سلسله مقالات زمینههای صدور فتاوی امام را در نقد نوشتههای آیت الله آذری قمی و مواضع روزنامه رسالت در کیهان منتشر کردم که با استقبال فراوانی مواجه شد».
او از ۱۳۶۷ سردبیر کیهان شد. در این زمان اختلافات میان گردانندگان موسسه کیهان کمکم در حال پررنگ شدن بود. یکی از این چالشها انتخاب مدیرمسئول بود. سرانجام اردیبهشت ۱۳۶۹ زمانی که سیدمحمد خاتمی نماینده ولیفقیه در موسسه کیهان، به آفریقا سفر کرده بود، مهدی نصیری به عنوان مدیرمسئول کیهان منصوب شد و بعد از استعفای خاتمی، با حکم مقام رهبری، سید محمد اصغری به عنوان نماینده ولیفقیه در کیهان به این موسسه رفت.
شریعتمداری آمد، نصیری رفت!این وضعیت تا نیمههای سال ۱۳۷۳ ادامه داشت؛ همان ایامی که حسین شریعتمداری بجای اصغری، نماینده ولیفقیه در کیهان شد. وقتی حسین شریعتمداری برای این سمت پیشنهاد شد، نصیری هم موافق بود؛ اما ۳-۴ ماه بعد از این انتصاب، نصیری از مدیرمسئولی و سردبیری کیهان استعفا کرد و به صورت کامل از این موسسه خارج شد. به گفته نصیری، شریعتمداری پیش از آنکه به کیهان بیاید، «در دفتر سیاسی سپاه بود و گاهی برای روزنامه ما مقالاتی با اسم مستعار «ابوالفضل. ش» مینوشت».
سال ۱۳۸۱ حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان در گفتوگویی با «ایسنا» درباره خروج نصیری از کیهان گفته بود «وقتی ما آمدیم، آقای نصیری گفتند همیشه نظرم این بود که سرپرست و مدیرمسئول روزنامه باید یکی باشد ولی اینکه من میماندم به خاطر این بود که بین خودم و سرپرستی خیلی همخوانی نمیدیدم. حالا که شما آمدی، این مشکل حل شده است و من هم دوست دارم که یک نشریهی جداگانه راه بیندازم». شریعتمداری در ادامه از مقاومتش برابر جدا شدن نصیری از کیهان میگوید: «من با ایشان خیلی کلنجار رفتم و مدت زیادی این نظر را نپذیرفتم. بالاخره خیلی اصرار کرد اما نمیپذیرفتم؛ چون از برادران بسیار کارآزموده، بسیار مومن و کارشناس بود. به هر حال با اصرار زیاد ایشان و فرستادن واسطهها، قبول کردم ولی گفتم که حداقل در سردبیری باش. ایشان این را پذیرفت ولی بعد از یک مدتی گفت که من میخواهم یک نشریه دربیاورم و آن نشریه هم همین دیدگاه را پیش میبرد. نهایتا من با این خواسته موافقت کردم و ایشان نشریهی صبح را درآوردند. الان هم با آقای نصیری ارتباط داریم. البته ایشان در قم هم علوم حوزوی تحصیل میکنند و هم به تحقیقات میپردازند ولی هیچ مشکلی با ایشان نداشته و نداریم.»
اما خود مهدی نصیری در گفتوگویی که دی ماه ۱۴۰۲ با «شرق» داشته روایتی دیگر درباره چرایی استعفا از کیهان دارد: «یک ماه با آقای شریعتمداری بهعنوان سردبیر کار کردم. یک روز با دوستمان حاج آقا معلا(عضو شورای سردبیری کیهان) بودیم، گفتم هوس زیارت مشهد کردم و میخواهم سه، چهار روز برای زیارت بروم. بیایید برویم طبقه بالا آقای شریعتمداری را ببینیم ضمنا من هم از ایشان مرخصی بگیرم. به آقای شریعتمداری گفتم با اجازهتان میخواهم چند روزی به مشهد بروم. گفت خوشا به سعادتتان. بلند شد و ما را همراهی کرد و گفت ما را هم دعا کنید. فردایش به مشهد رفتم و چند روز بعد که برگشتم آقای معلا به من گفت آقای حجازی از دفتر رهبری تماس گرفته و گفته آقای شریعتمداری از فلانی گله کرده که مشهد رفته و از من اجازه نگرفته. من بهتزده شدم و گفتم آقای معلا مگر خودتان شاهد نبودید که با هم رفتیم و اجازه گرفتیم؟ چرا آقای شریعتمداری اینطور گفته؟ گفت من هم نمیدانم چرا. گفتم آقای معلا! دیگر جای من اینجا نیست، با این وضعیت هر اتهامی ممکن است به من زده شود».
نتیجه آن شد که همان روز استعفا را نوشت و از کیهان رفت. نصیری در ادامه از تحویل امکانات موسسه کیهان میگوید؛ امکاناتی نظیر خودرو و منازل سازمانی: «پیکان مدل ۶۴ را که دستم بود، تحویل دادم و کشوهای میزم را خالی کردم و رفتم. ما در خانههای سازمانی کیهان زندگی میکردیم. سر خیابان ملک یک مجموعه ۱۰ واحدی را کیهان خریده و به مدیرانش داده بود و من هم چند سال آنجا ساکن بودم. از همان روز دنبال خانه گشتم و در بلوار ابوذر، در خیابان پیروزی خانهای را اجاره کردم. یک ماه بعد خانه کیهان را تحویل دادم و رفتم».
منتقد هاشمی رفسنجانیبه هر طریق با خروج از کیهان، نصیری از اسفند ۱۳۷۳ اقدام به انتشار نشریه «صبح» کرد. او بعد از ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی، از منتقدان جدی او در حوزه فرهنگ و اقتصاد شد؛ هم در روزنامه کیهان و بعد از آن در نشریه صبح به صورتی جدیتر و گزندهتر از رئیسجمهوری وقت انتقاد میکرد.
در زمان فعالیت در روزنامه کیهان، آنچه خودش «پروژه مبارزه با شرکتهای مضاربهای» میخواند را پیش میبرد؛ او معتقد بود که این شرکتها آثار زیانباری برای اقتصاد دارند. بعد از راهاندازی نشریه صبح، بیپرواتر به دولت حمله میکرد.
یکی از حملاتی که در این نشریه نسبت به دولت هاشمی انجام داد، اتهام بریز و بپاش و فساد مالی در دو وزارتخانه پست و تلگراف و نیرو بود؛ یعنی محمد غرضی و بیژن زنگنه هدف حملات او بودند. ادامه فعالیت نشریه صبح بعد از این دست اقدامات علیه دولت، در روزگاری که با منتقدان برخوردهایی غیر از تحمل انجام میشد، نشاندهنده جایگاه مستحکم نصیری و جریانی است که او به آن منتسب میشود؛ جایگاهی مستحکم در نظام و پیوندهایی قوی برای مصون ماندن از برخوردهای خارج از دایره تحمل و مدارا.
سال ۱۳۷۷ او زندگیاش را جمع و جور کرد و از خیابان ابوذر تهران دوباره به قم بازگشت؛ همزمان قصد داشت تا نشریه صبح را هم تعطیل کند؛ او برای تعطیل کردن صبح دلایل خودش را داشت: «بی نتیجه بودن تلاشهای صبح برای مقابله با مفاسد اقتصادی که از سال ۷۰ به این سو هر روز ابعاد گستردهتری مییافت و نیز توجه جدیام به موضوع نظری اسلام و تجدد که خلا این بحث را در فضای فکری کشور به خصوص در حوزههای علمیه بسیار زیانبار یافتم و علاقه شخصی به پی گیری این موضوع». همزمان با انتشار «صبح» جلساتی با نام «غربشناسی» هم برگزار میکرد و در آن مباحث مرتبط با این موضوع را برای مخاطبانش مورد واکاوی قرار میداد.
روزنامه صبح از نصیری تا ده نمکیدر زمانی که نصیری قصد تعطیلی صبح را داشت، با وارد شدن «مسعود ده نمکی» به ماجرا، تعطیلی این نشریه منتفی شد و بنا بر این شد که این چهره جنجالی که تا آن زمان نشریات «شلمچه» و «جبهه» را منتشر میکرده، از این پس مدیرمسئولی و سردبیری صبح را بر عهده داشته باشد. نصیری آذر ماه ۱۳۷۹ اعلام کرد که او تنها صاحب امتیاز این نشریه خواهد بود. او تاکید داشت که «مواضع دهنمکی با آنچه در هفتهنامه صبح اعمال میشود، منافاتی ندارد، اما به هر حال اگر مواضع فکری ، نظری و جهتگیری صبح با مدیر مسؤولی دهنمکی به روال فعلی ادامه یابد، به لحاظ تیراژ و مسایل مالی با مشکل مواجه میشود». این سخنان یک هفته پس از آن بود که نخستین شماره نشریه صبح با مدیریت جدید منتشر شده بود.
او اما اعترافی از رویگردانی مخاطبان نیز پس از آغاز دولت اصلاحات داشت: «صبح و برخی دیگر از نشریات سیاسی طی دو سه سال اخیر، به موازات افزایش مطبوعات سیاسی اکشن و جنجالی، با افت تیراژ مواجه شدند».
نصیری در نخستین شماره «صبح» به سردبیری دهنمکی، گفتوگویی با این نشریه داشت که در آن انتقادات تندی از وزارت ارشاد و مطبوعات دوره اصلاحات داشت: «ظاهرا فعلا تقدیر چنین است که مخالفان و بعضا عناصر متمایل به دشمنان، میدان و امکانات بیشتری داشته باشند و ما هم چون از آغاز انقلاب-بنا بر مصلحت زمانه یا از سر عقیده-تصمیم به چمع دموکراسی و اسلام در کشور داشتهایم و اکنون هم داریم و این دو را قابل جمع و واجبالجمع میدانیم، نمیتوانیم کاری کنیم و باید بسازیم». او در ادامه افزوده که «بالاخره دموکراسی و پارلمانتاریسم، اقتضا میکند که وزیری یا وزارتخانهای بتواند در یک مملکت، سازی کوک کند که ارکانی از نظام و حتی رهبری، آن را صریحا نفی و رد میکنند و اعلام نارضایتی مینمایند و آقای وزیر بتواند بودجههای هنگفتی را در خدمت فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتی قرار دهد که بعضا قصد براندازی را دارند و علنا به احکام و شریعت اسلام هجمه میکنند. بالاخره سرگردانی بین اسلام و دموکراسی و اسلام و غرب ادامه پیدا خواهد کرد تا سرانجام یکی، دیگری را از میدان به در کند و یا آن که شرایطی بیثبات و پیوسته متزلزل و متشنج را بر کشور تحمیل خواهد کرد؛ همانگونه که تا حدودی کرده است».
در آخرین روزهایی که نصیری مدیرمسئول صبح بود، در یک مصاحبه به موضوع فسادهای مالی و اداری در کشور پرداخت. او در این گفتوگو جهتگیریهای تند و تیزش را یک بار دیگر به رخ کشید و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را «مبدا بروز فسادهای مالی واداری» دانست.
او باز هم به هاشمی رفسنجانی اما بدون بردن نام حمله کرد: «پس از جنگ ظهور و غلبه برخی گرایشها ودیدگاهها، از سوی نهادها و قوای سهگانه نظام در جامعه، جهت حرکت انقلاب از معنویات و آرمانگرایی وخدامحوری را به سمت دنیاخواهی وکامجویی و سپس توسعه، سوق داد. از نتایج این افول و تغییر جهت، غلبه فکری واجرایی جریان توسعهمدارتکنوکرات وغربگرا بر بخشهای گستردهای از مقدرات کشور بود. کماعتنایی به عدالت علوی وعدم برخورد جدی با مظالم ومفاسد اقتصادی، از ویژگیهای فکری و خصلتی چنین جریانی بود.»
او به دولت خاتمی هم حملهای تند کرد و گفت: «حضور وزرای دولت قبلی در کابینه آقای خاتمی و سپردن وزارتخانه های مهمتر به برخی وزیرانی که در وزارتخانهشان بیشترین حجم فساد مالی رخ داده بود، نشان داد هنوز عزم جدی برای برخورد با این مساله به وجود نیامده است. توسعهمداری و گرایش به ارزشهای غربی در دولت جدید ابعاد تازهای یافته ومقوله توسعهسیاسی، دموکراسی و نسبیتاندیشی نیز به آن افزوده شدهاند».
نشریه صبح به چه کسی واگذار شد؟این همان خطی بود که نصیری در زمان کیهان و سه سال ابتدایی نشریه صبح درباره دولت هاشمی رفسنجانی پی میگرفت؛ و البته از ۷۶ تا ۷۹ همزمان درباره دولت اصلاحات و سازندگی داشت. او طرز فکری با گرایشهای چپگرایانه اقتصادی و محافظهکارانه سیاسی را همزمان پیگیری میکرد.
سال ۱۳۸۰ نهایتا امتیاز نشریه صبح را هم واگذار کرد و به عنوان آخرین سنگر در صبح را هم تحویل داد. او آذر ماه آن سال اعلام کرد که امتیاز «صبح» را به «فروز رجاییفر» از تسخیرکنندگان سفارت آمریکا در تهران منتقل کرد. البته که از اردیبهشت ماه ۱۳۸۰ نشریه صبح به دلیل «مشکلات مالی» انتشارش را متوقف کرده بود.
او سال ۸۰ به عنوان معاونت سیاسی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه سراسر کشور تا سال ۱۳۸۴ مشغول به کار بود؛ از این سمت به امارات متحده عربی رفت؛ به عنوان «معاونت فرهنگی دفتر نمایندگی رهبر جمهوری اسلامی». سال ۱۳۸۸ به قم بازگشت و در آنجا برای مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ماهنامه «سیاحت غرب» را مدیریت و منتشر کرد.
مدتی بعد فصلنامهای «معرفتی-اعتقادی» با نام «سمات» را منتشر کرد؛ این بار هم در نقش مدیر مسئول و صاحب امتیاز. این نشریه از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ جمعا هفت شماره منتشر شد.
سال ۱۳۹۱ وارد هیات داوران جشنواره فیلم عمار شد. در آن سالها اما انگار او در حال تغییر بود؛ تغییراتی بزرگ که بسیاری را به تعجب واداشت. خودش درباره چگونگی تغییر نگاهش به روزنامه «شرق» گفته «من مثل خیلیهای دیگر شیفته آیتالله خمینی بودم، ولی به خاطر روحیه طلبگی همیشه به استقلال فکری قائل بودم. یعنی میگفتیم ما با آقای خمینی اتفاق نظر داریم. همانطور که او میبیند، ما هم میبینیم. اگر جاهایی احساس میکردیم الان من غیر از ایشان میفهمم، ممکن بود علنی در روزنامه کیهان نگویم چون کیهان باید مشی ایشان را دنبال میکرد، اما فکر خودم را هم تخطئه نمیکردم و نمیگفتم تو طور دیگری فکر نکن. من هیچوقت اینطور نبودم. همین یک روزنه برای نجات کافی بود؛ یعنی اینکه بگویی من هم باید فکر کنم. حالا ممکن است خیلی جاها اشتباه فکر کنی. مثلا مقطعی من وارد مباحث کلامی و اعتقادی شدم. نزاعی بین متکلمان مسلمان با فلاسفه مسلمان هست.»
نتیجه این نگاه او، کتابی با نام «عصر حیات» شد که در آن به موضوع «امکان یا عدم امکان تمدن اسلامی تراز در عصر غیبت» میپردازد؛ البته که این کتاب هیچگاه راهی برای انتشار نیافت و سرانجام پس از چندین سال نسخه الکترونیکی آن در اختیار مخاطبانش قرار گرفت.
اما این کتاب او برای عامه مردم نمیتوانست تغییرات مهدی نصیری دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی را به خوبی نشان دهد.
دهه متفاوت در زندگی نصیریاو این مسیر را کمکم در حال طی کردن بود؛ دهه ۹۰ خورشیدی همان دههی تغییر برای نصیری بود. او انگار میخواست نقطهای برای رونمایی از تغییرات جدید و عقاید بهروزرسانی شدهاش بیابد؛ نقطهای که برای نصیری «عطف» بود و برای مخاطبانش «شگفتآور».
آن نقطه، روزهای پس از اعتراضات به گران شدن بنزین در آبان ۱۳۹۸ بود؛ نصیری آنجا را همان نقطهای یافت که میباید آن تغییرات را عمومی میکرد. البته که او در ارتباط با برخی مسائل آن روحیات ناشی از تفکرات تندروانهی محافظهکاری همچنان داشت.
اما در برهه زمانی اعتراضات آبان ۹۸، بر خلاف گفتمان حاکم درباره معترضین، نصیری کشتهشدگان آن اعتراضات را نه اغتشاشگر که «جوانانی از خانوادههای مستضعف» معرفی کرد که«از فقر و فلاکت» به ستوه آمدهاند و «به خیابان ریختند». او موکدا تاکید داشت که هیچ «منافق» و «از خارج آمدهای» در صف معترضان نبود و همگی همین «مردم عادی» بودهاند.
با این وجود چند ماه بعد وقتی برای سه معترض آبان حکم اعدام صادر شد، او در توییترش خواستار عدم اجرای احکام اعدام شد: «با درایت و تعهدی که از آقای رییسی و دوران جدید قوه قضاییه سراغ داریم حکم اعدام سه جوان آشوبگر که مرتکب قتل نشده و مسلح نبوده اند، اجرا نخواهد شد».
اما آنچه تغییر نظرات نصیری را شگفتانگیز کرد، نظراتش پیرامون حجاب بود؛ شهریور ۱۳۹۹ او در یک مناظره تلویزیونی در شبکه چهار صدا و سیما شرکت کرد و برای نخستین بار از نظرات جدیدش در ارتباط با حجاب پرده برداشت: «الزام به حجاب بیهزینه نبوده است، یکی ممکن است بگوید که عیبی ندارد، ما قبول داریم که الزام موفق نبوده اما حداقل اینکه الزام باعث میشود که سالی یکی دو درصد فقط ما افت حجاب داشته باشیم و سیر فاصلهگیری از حجاب تدریجی باشید، خود همین یک دستاورد است. در پاسخ باید گفت که خیر، چنین امری برای جامعه ما خیلی هزینهبردار بوده است. چند مثال میزنم؛ همانطور که عرض کردم ما با این الزام یک دوقطبی ایجاد کردیم، دوقطبی نظری و فکری تا زمانی که در مقام اظهارنظر و گفتوگو است عیبی ندارد اما این دوقطبی در عرصه عملکرد اجتماعی میآید. براساس پیمایشی که وزارت ارشاد در سال ۱۳۹۴ داشته است، بیشتر از ۷۰ درصد جامعه ایرانی با الزام حجاب موافق نیست. اما در برابر این هفتاد درصد چه اتفاقی میافتد…».
از یک سو این حرفها از سوی چهرهای مانند نصیری برای آنهایی که میشناختندش تعجببرانگیز بود؛ از سوی دیگر بیان این نظرات از برنامهای زنده از تلویزیون جمهوری اسلامی.
با این نظرات، او آماج حملات همسنگران سابقش قرار گرفت؛ خبرگزاری فارس در یادداشتی نسبت به اظهارات نصیری معترض شد: «روشن است دچار چه اشتباه فاحشی شدهاند. الزام قانون در جمهوریت پشتوانه رای مردمی دارد، نه قلدری یک دیکتاتور. آقای نصیری گفتهاند الزام حجاب ثمر نداشته است. از کجا فهمیدند؟ اینکه وضع حجاب بدتر شده یعنی الزام ثمر نداشته است؟ بازهم دچار اشتباه عجیب شدند. جامعه ما در یک مبارزه است. اساسا مقایسه نقطهای در فهم رفتار جامعه در حال مبارزه غلط است. سوال این است که اگر الزام حجاب نبود وضع بدتر بود یا بهتر؟».
با این وجود هنوز او مغضوب کامل محافظهکاران نشده بود؛ هر چه زمان میگذشت و نصیری بیشتر سخن میگفت، این حملات بیشتر میشدند. بعد از جانباختن مهسا امینی در روزهای پایانی شهریور ۱۴۰۱، نصیری نسبت به عملکرد گشت ارشاد به تندی سخن میگفت و بعد از برخوردها با اعتراضات مردم، تندیاش افزون شد.
مخالفان نصیری چند دسته اند؟طرفه آنکه انتقادات او دیگر تنها در سطح وزیر و نماینده و سران قوا محدود نمیشد و بیپروا نسبت به همه مقامات در جمهوری اسلامی زبان به انتقاد میگشود و عملکرد آنها را زیر علامت سوال قرار داد.
مخالفانش تشکیل شده از دو طیف هستند؛ نخست آنها که سابقا طرفدارانش بودند و دوم، «انقلابیهای توییتری خارجنشین» که از هزاران فرسنگ دورتر از ایران، از بریتانیا و آمریکا و اتحادیه اروپا، برای مردم نسخه میپیچند؛ همه و همه، به همان نسبتی که انتقادات نصیری از نظام تندتر میشد و میشود، ادبیاتشان هم نسبت به نصیری تندتر و تندتر میشد و میشود.
با این همه او هنوز میدان را خالی نکرده است و به انتقاداتش ادامه میدهد. شاید او میخواهد جبران مافات آنها دو سه دههای را کند که تفکراتی تندروانه داشته است؛ دهههایی واسطه عملکردش، خود میگوید، از «روشنفکران، سینماگران، نویسندگان، خیلی از مطبوعاتیهایی که آن روزها با آنها درگیر میشدیم»، باید «عذرخواهی» کنم.
مواضع دیروز یا امروز نصیری، چه به مذاق خوش بیاید و چه نیاید، هرچه که باشد، امروزش با دیروزش زمین تا آسمان تغییر کرده؛ چه تفکرش و چه راه گذراندن معاش؛ قبلا با شهریه حوزه و حقوق کیهان و درآمد از صبح گذران زندگی میکرد؛ اما امروز شهریه حوزهاش قطع شده و با پسانداز و کار در اسنپ.
حالا انقلابی سفت و سخت دیروز، به منتقد سفت و سخت امروز تبدیل شده است؛ منتقدی که البته از نظر منتقدان امروزش، آن زمان تندرو نبوده ولی الان تندرو شده است یا از منظر منتقدان دیروزش، امروز تندرو نیست و آن زمان تندرو بوده است.
۲۷۲۷